آيدين عزيزم

نه کیلو وسیصدگرم وزن آیدین درآخرین وزن کشی دردوروز بعدازیکسالگیشه ،یعنی دربیست وچهارتیرماه نودودو.موقع تولدسه کیلووصدوپنجاه گرم بود.قدش پنجاه سانت بودکه الان هفتادوشش سانته.

آموخته ام ...که گاهی تمام چیزهایی که یک نفرمی خواهدفقط دستی است برای گرفتن دست او،وقلبی است برای فهمیدن وی. آموخته ام ...که تنهااتفاقات کوچک روزانه است که زندگی راتماشایی می کند. آموخته ام...که وقتی باکسی روبرو می شویم انتظارلبخندی جدی ازسوی مارادارد. آموخته ام...که هیچ کس درنظرماکامل نیست تازمانی که عاشق بشویم. آموخته ام...که زندگی دشواراست اما من ازاوسخت ترم. ...

...

...

...

سختم بودتاشنبه صبرکنم تادل نوشته هایم رابرای آیدین عزیزترازجانم بنویسم ،دوست دارم به استقبال اولین سال تولدفرزندنازنینم برم.پارسال همین روزها بودکه یک حس شیرین تمام وجودم راگرفته بودحس شیرینی که بااسترس کم نظیرش تمام استخوانهای بدنم رامی لرزاند،استرس سلامتی شیرینی زندگیم.خدای مهربان راهزاران مرتبه شاکرم.هیچ وقت اون لحظه ای که برای اولین بارچهره معصومت رادیدم فراموش نخواهم کرد،وقتی زمزمه اذان واقامه رادرگوش ات نجوامی کردم هنوزدرخاطرم موج می زند.یک سال گذشت، به همین راحتی وبیست ودوم تیرماه ،تودراولین سال زندگیت تبدیل شدی به بهترین انگیزه شادمانی ام .یک سال است که باهرنفس توجانی تازه میگیرم وباهرخنده ات عاشقترمی شوم .یک سال است که خودم را...

پسرعزیزم امروزچهارروزه که ندیدمت،دلم حسابی برات تنگ شده.فقط دارم عکس خوشگلتومیبینم اماانرژی خودت یه چیزه دیگه است.امروز بعدازظهردارم برمیگردم خونه مون تاعزیزترین کسای زندگیموببینم.به امیددیداروبسیاردوستون دارم.

دل خوشم باغزلی تازه ،همینم کافیست تومرابازرسانی به یقینم ،کافیست قانعم بیشترازاین چه بخواهم ازتو گاهگاهی که به یادم باشی ،کافیست...

...

...